عکس

عکس ناب-متن ناب و هر چیز ناب دیگه

عکس

عکس ناب-متن ناب و هر چیز ناب دیگه

نجوای شبانه

 

**خدا یا تو این وقت شب *ایستادم زیر آسمون تو که عکس سو سوی ستاره هاش تو دریای چشام افتاده *دودل بودم که بیام یا نه * یه دلمو گذاشتم پایین- پایینه پایین *اما اونیکی دلمو که مهرش کردن برای وزود به حریم کبریاییت *گرفتم لابلای انگشتام * میبینی تپش تند ویک نواختشو * ای عزیزه من*حالا ایستادم اینجا زیر اسمون زیبای تو* ومیدونم حتی اگر آهسته تر از بال زدن سنجاقک ها از ته دلم به تو سلام کنم میشنوی که جوابمو بدی وهمین برای من کافیه *حالا بذار آغار کنم مثنوی گریستن رو * بذار بگم اون پایین وقتی یه قدم از تو فاصله میگیرم چقدر زود گلدون احساسم زردو پژمرده میشه * خشک میشه برگاش میریزه * بذار اعتراف کنم به درازی روزهایی که بین چشمهای منو نم نم دلگیر بارونت فاصله می افتاد * بذار اعتراف کنم به روزایی که از سجاده سبز تو فاصله میگرفتم * بذار اعتراف کنم به  اون روزهایی که  خواب غفلت نمی ذاشت که باتو بگم * خدایا نجوای شبانه منو بشنو که به تو محتاجم * خدایا به درگاهت امده ام  وفقز وبینواییم را نزد تو اورده ام* بیش از آنکه به طاعت خود امیدوار باشم به آمرزش تو امید بسته ام چرا که آمرزش و مهر بانی تو از گناهان من بیشتر است * ای عزیز من ای مهربان من ای خدای خوب من * حالا نگاه کن به دسته تمنایی که قلب چاک خودم را به تو پیش کش میکنه * من به تو محتاجم * من به تو محتاجم **

روزام بد جوری پاییزیه
 
آموختن آسان نیست
خستگی هر آن در کمین است
آرزده می شوی ،احساس شکست می کنی
شک میکنی که رها کنی وبگذری
میخوای بر کناره روی و وانمود کنی که اتفاقی نیفتاده
اما نه
تو بازنه نیستی که،
یک مبارزی.
پیش از آنکه برنده باشیم باید بازنده باشیم .
باید  گاه بگرییم تا بتوانیم روزی بخندیم .
باید ازرده شویم تا روزی توانمند باشیم .
اگر پیوسته بکوشی وایمان داشته باشی ،
در پایان پیروزی از ان تو خواهد بود
****آن دیویس****
 
 
 
 

زیباترین قلب

روزی مرد جوانی وسط شهری ایستاده بود و ادعا می کرد که زیباترین قلب را در تمام آن منطقه دارد. جمعیت زیادی جمع شدند. قلب او کاملاً سالم بود و هیچ خدشه ای بر آن وارد نشده بود. پس همه تصدیق کردند که قلب او به راستی زیباترین قلبی است که تاکنون دیده اند. مرد جوان، در کمال افتخار، با صدایی بلندتر به تعریف از قلب خود پرداخت. ناگهان پیرمردی جلو جمعیت آمد و گفت:اما قلب تو به زیبایی قلب من نیست؟ مرد جوان و بقیه جمعیت به قلب پیرمرد نگاه کردند. قلب او با قدرت تمام می تپید، اما پر از زخم بود. قسمتهایی از قلب او برداشته شده و تکه هایی جایگزین آنها شده بود؛ اما آنها به درستی جاهای خالی را پر نکرده بودند و گوشه هایی دندانه دندانه در قلب او دیده می شد. در بعضی نقاط شیارهای عمیقی وجودداشت که هیچ تکه ای آنها را پر نکرده بود. مردم با نگاهی خیره به او می نگریستند و با خود فکر می کردند که این پیرمرد چطور ادعا می کند که قلب زیباتری دارد. مرد جوان به قلب پیرمرد اشاره کرد و خندید و گفت:?تو حتماً شوخی می کنی....قلبت را با قلب من مقایسه کن. قلب تو، تنها مشتی زخم و خراش و بریدگی است.؟ پیرمرد گفت:?درست است، قلب تو سالم به نظر می رسد، اما من هرگز قلبم را با قلب تو عوض نمی کنم. می دانی، هر زخمی نشانگر انسانی است که من عشقم را به او داده ام؛ من بخشی از قلبم را جدا کرده ام و به او بخشیده ام. گاهی او هم بخشی از قلب خود را به من داده است که به جای آن تکه بخشیده شده قرار داده ام. اما چون این دو عین هم نبوده اند، گوشه هایی دندانه دندانه در قلبم دارم که برایم عزیزند، چرا که یادآور عشق میان دو انسان هستند. بعضی وقتها بخشی از قلبم را به کسانی بخشیده ام. اما آنها چیزی از قلب خود به من نداده اند. اینها همین شیارهای عمیق هستند. گرچه دردآورند، اما یادآور عشقی هستند که داشته ام. امیدوارم که آنها هم روزی بازگردند و این شیارها عمیق را با قطعه ای که من در انتظارش بوده ام، پر کنند. پس حالا می بینی که زیبایی واقعی چیست؟؟ مرد جوان بی هیچ سخنی ایستاد. در حالی که اشک از گونه هایش سرازیر می شد به سمت پیرمرد رفت. از قلب جوان و سالم خود قطعه ای بیرون آورد و با دستهای لرزان به پیرمرد تقدیم کرد. پیرمرد آن را گرفت و در قلبش جای داد و بخشی از قلب پیر و زخمی خود را به جای قلب مرد جوان گذاشت. مرد جوان به قلبش نگاه کرد؛ دیگر سالم نبود، اما از همیشه زیباتر بود. زیرا که عشق، از قلب پیرمرد به قلب او نفوذ کرده بود. 

کوه گشت

دیروز با چند تا از برو بچ رسانیک رفتیم کوه جاتون خالی کلی حال کردیم
اینم عکسای روز جمعه
 
 
 
از رسا امید من وتازه وارد هستند

از «هولوکاست» تا «لولوکاست»!

 
 
 
رضا رفیع/ جام جم

تحقیق و تتبع، 70 خاصیت دارد که اولیش، افزایش اطلاعات خود محقق است و 69 مورد دیگرش در این مقال جا نمی شود.
علاوه بر خود نگارنده (دامت افاضاته)، نظر بسیاری از اهل تحقیق به اضافه اهل بخیه (کثرالله امثالهم) بر این است که این داستان کذایی «هولوکاست» مورد ادعای دولتمردان اسرائیلی، با توجه به استفاده ابزاری خاصی که از آن دارند، یقینا چیزی جز «لولوکاست» نمی تواند بوده باشد که در طول زمان بر اثر کثرت استعمال خارجی، «لولو»ی آن به «هولو» تغییر شکل یافته است. در این ارتباط نیز چند احتمال لغوی وجود دارد:
احتمال هلویی: بعید نیست که کلمه خارجی «هولو» از همان «هلو»ی خوردنی معروف مشتق شده باشد. با این حساب، سیاست پیشگان اسرائیلی با طرح قضیه «هولوکاست» در حقیقت، سرزمین فلسطین را به شکل «هلو»یی دیده اند که بیا برو تو گلو!
احتمال هالویی: از آنجا که واژه «هولو» در پاره ای تلفظ های موجود، به صورت «هالو» نیز ادا می شود، فلذا احتمالش هست که رژیم صهیونیستنی به زعم عاطل و باطل خود، سایر مردم جهان را «هالو» فرض کرده که کور خوانده است.
در هر صورت، که بعضی ها به بینی هم می گویند! دیگر حنای اسرئیلی «لولوکاست» (هولوکاست سابق!) در سطح جهان فعلی رنگی ندارد و نمی تواند توجیهی برای اشغال فلسطین و ادامه آن باشد.
از «لولو» سابقا برای ترساندن بچه هایی نه مثل بچه های انتفاضه استفاده می شد که دیگر اکنون در عصر انفجار اطلاعات و ارتباطات حسنه در هیچ جای جهان محلی از اعراب ندارد. تا چه رسد در نزد اعراب!
لولوزدایی: جناب اسرئیل غاصب! آن «ممه»ی کوره آدم سوزی هیتلر را دیگر «لولو» برد!
نظم جهانی: گر اسرئیل دم زد از «هولوکاست» / مرادی نیست او را جز «لولوکاست»
پس از این، مثل خر در گل بماند/ که نتواند بسازد دوغ از این ماست
!
 
 
 
تعدادی از کاریکاتور های ارسالی برای فراخان کاریکاتور روزنامه همشهری با موضوع هولوکاست