خبر آمد خبری در راه است

خبر آمد خبری در راه است

سرخوش آن دل که از آن آگاه است

شاید این جمعه بیاید شاید

پرده از چهره گشاید شاید

دست افشان پای کوبان میروم

بر در سلطان خوبان میروم

میروم بار دگر مستم کند

بی سر و بی پا و بی دستم کند

میروم کز خویشتن بیرون شوم

در پی لیلا رخی مجنون شوم

هر که نشناسد امام خویش ر

بر که بسپارد زمان خویش را

 

با همه لحن خوش آواییَم

در به در کوچه تنهاییَم

ای دو سه تا کوچه ز ما دورتر

نغمه تو از همه پر شورتر

کاش که این فاصله را کم کنی

محنت این قافله را کم کنی

کاش که همسایه ما میشدی

مایه آسایه ما میشدی

هر که به دیدار تو نایل شود

یک شبه حلال مسایل شود

دوش مرا حال خوشی دست داد

سینه ما را عطشی دست داد

نام تو بردم لبم آتش گرفت

شعله به دامان سیاوش گرفت

نام تو آرمه ی جان من است

نامه تو خط امان من است

ای نگه ات خواستگه آفتاب

بر من ظلمت زده یک شب بتاب

پرده برانداز ز چشم ترم

تا بتوانم به رخت بنگرم

ای نفست یار و مددکار ما

کی و کجا وعده دیدار ما

دل مستمندم ای جان به لبت نیاز دارد

به هوای دیدن تو هوس حجاز دارد 

به مکه آمدم ای عشق تا تو را بینم

تویی که نقطه ی عطفی به اوج آیینم

کدام گوشه ی مشعر کدام کنج منا

به شوق وصل تو در انتظار بنشینم

 

حاج محمدرضا آقاسی