چگونه با انگشت
از کلمات
اقایانوسی را می توان پیمانه کرد؟
بگذار بگویم
خون تو در اشک ما تداوم یافت
و اشک ما تداوم یافت
شمشیر شد
در چشمخانه ستم نشد
تو قران سرخی
((خون ایه)) های دلاوریت را
بر پوست کشیده صحرا نوشتی
و نوشتارها
مزرعه یی شد
با خوشه های سرخ
و هر ساقه
دستی و داسی و شمشیری
ریشه ستم را وجین کرد
واینک
مشتعل می کند
از غطبه سر گلگون حر
که بر دامن توست
ای قتیل
بعد از تو
((خوبی))سرخ است
گریه سوگ
خنجر
وغمت توشه ی سفر
به نا کجا اباد
با میوه سرخ
با نهرهای جاری خوناب
با بوته های سرخ شهادت
وان سرودهای سبز دلاور
باغی است که باید با چشم عشق دید
اکبر را
صنوبررا
بوفضل را
ونخل سرخ کامل را
حر  شخصی نیست
فضیلتی ست
از تو توشه بار کاروان مهر جدا مانده
ان سوی رود پیوستن
و کلام ونگاه
پلی ست
که ادمی را به خویش باز مگرداند
و توشه را به کاروان
 
اما دامنت:
جمجمه عاریه را
در حسرت پناه یافتن
و تبار جنون
خون تو در شن خروشد
و از سنگ جوشید
ای باغ بینش
ستم  دشنمی زیباتر از تو ندارد
و مظلوم   یاوری اشنا تر از تو
توکلام فشرده تاریخی
کربلای مصاف نیست
منظومه بزرگ هستی ست
 
واتمنا بعشر
اه
در حسرت فهم این نکته خواهم سوخت
که حج نیمه تمام را
در استلام حجر وانهادی
و در کر بلا
با بوسه بر خنجر  تمام
کردی
مرگ تو
مبدا تاریخ عشق
اغاز رنگ سرخ
معیار زندگی ست
خط با خون تو اغاز می شود
از ان زمان که تو ایستادی
دین راه افتاد
و چون فرو افتادی
حق برخاست
تو شکستی
و((راستی))درست شد
و ازرواندی خون تو
بنیان ستم ست شد
در پایان مرگ تو
بهاری جوانه زایید
گیاه رویید
درخت بالید
کجای خدای در تو جاریست
کز لبانت ایه می ترواد؟
عجبا!
عجبا از توعجبا!
حیرانی مرا پایانی نیست
و هیچ شاخه نیست
که شکوفه سرخ ندارد
 
و اگر ندارد
شاخه نیست
هیزمی ست نارورا بر درخت مانده
توراز مرگ را گشودی
کدام گره با ناخن عزم تو وا نشد؟
شرف   به دنبال تو
لایه کنان می رود
تو فراتر از جمعیتی
نماز   نیتی
 
یگانه ای وحدتی
اه ای سبز!
ای سبز سرخ
ای شریف تر از پاکی
نجیب تر از خاکی
این    شرین سخت
ای سخت شرین!
تو اب تاریخ را خون انداختی
ای بازو حریر
شاهین میزان
مفهوم کتاب  معنای قران!
نگاهت سلسه تفاسیر:
گامهایات وزنه ی خاک
و پشتوانه ای افلاک
وهمواره
مزرعه سرخ است
ان باغ مینو
که در صحرا تفته کاشتی
یا ثارا...
 
با تشکر آقا حسن م برای متن