نجوای شبانه
 

در خویش میگدازم

 ودستانم شعله شعله به سمت تو قد میکشند 

 در خویش میگذازم ولهیبه اه مکررم می شکافدو پیش میراند 

 در خویش میگدازم و سجده سجده  زمزمه ی ذکر تو را مرحم آرامشم میکنم 

 در خویش می گدازم و قطره قطره بلور گدازنده اشک چون شهابهای داغ بی آرام  از آسمانه ی  چشمهایم جاریس 

 بی خنکای عنایتت ، مقبول چز خاکستری در دستان باد نیستند

 آسمان رحمتت هماره ابی باد ای که سفره محبت تو پر رنگ است

 لذیذ ترین استجابت ها پیوسته پیش دستان خواهش نیاز مندان گسترده است

معبوده من حقیقت یکتای مطلق استوار بر کنگره عرش ایستاده ای وعطر لطف ورحمت بر جهان میپاشی 

 قطره قطره با هر باران نازل میشوی

 وبرگ برگ با هر درخت به آسمان سر می کشی 

 در یاب معبوده من این دستهای نیایشی را که دیری است جراهت  روح مرا فریاد میکشد

 دستهایی که قلب مرا در خویش میفشاند واتش ناک به درگاه تو پیش کش مینماید

پروردگارا فانوس روشن عشقی را که خود در روح من افروخته ای شعله ور تر کن تا بی تاریکی بی راهه ها

 ورها از قیو وبند دنیا به سوی تو بال بکشایم

 معبود من قلب مرا به عشق بیازما آتش عشق را در سرای دلم بیافروز وخانه خرابم کن

 مرا به عشق بخوان تا بچنان شتابی برخیزم و بشتابم که جز به اعجاز عشق میسر نباشد

 مرا به عشق بخوان گرچه شعله اش عاشق را خاکستر میکند

مرا به عشق بخوان تا چون قطره ای از اقیانوس عظیمش در ان ذوب شوم

وبه تلاطم درآیم وبا توفنده ترینه امواج طلب به سمت تو سر به آسمان برآورم.